۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

تاریخ به دوشان




در عمقِ شب به نظاره نشسته ایم
اوجِ تباهیِ خویش را ...
ظلتی چنان تاریک و دهشتناک
که سیاهچاله ها را هم می ترساند
آری ...
نَفَسِ اهریمن این گونه است !!!
گویی خدا را حبس کرده اند ،
گویی خدا مرده ؛
و باید از بهرِ سنگچینِ مزارش ؛
سیمان بیاوریم .
از عقربه های تاریخ اجساد آزادگان آویزان ست
و از ثانیه گردش
خون فوران می کند
تاریخ سازان با مورخین هم پیاله اند !
و به ریشِ تاریخ به دوشان می خندند .
به کجای این شبِ تیره بیاویزیم ،
تا غرق نشویم؟
هر تخته پاره ای در اقیانوسِ تاریخ اژدهایی شد .
باید به ناکجا بگریزیم تا گم نشویم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر