۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

( ناجی قساوت )


سایه ات را قاب گرفتم ،
تا بی سایه نمانم
سکوت را بخیه می زنم ،
تا ساکـــت نمانم
پنجره ها را مسواک می زنم ،
تا غبــــار نگیرد
صدایت را جـــــلا می زنم ،
تا زنگارش پاک شود
بر لبانت چه خواهم زد
و بر گیسوانت ؟
به تبسّمت چه خواهم داد
و روحت را با چه باید شست ؟
ای ناجی قساوت
به مهربانی ، مهربانترین شدی ؟
یا به حلاوت ؟
به کدامین دیار پریدی ؟
مـی خــوانــمت !!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر