۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

کامران زارعی نیا : ((صبح دلگیر))


دلتنگ و دلگیرم از این، صبح غم افزای دگر /
یارم مرا پس می زند، باید روم جای دگر ***
دلتنگ و دلگیرم از این، تقدیر شوم و نحس خود /
آخر چرا بازی کند، این گونه با رای دگر ***
ای چرخ بد اختر بتاز، غمنامه ای دیگر نویس /
آخر نمانده در تنم، تاب جفاهای دگر ***
ای ابر تیره بر سرم، باری چو خون آتشفشان /
بارد مصیبت بر سرم، از این و دنیای دگر ***
بشکسته ای قلب مرا، آخر چرا ای نازنین /
بر حال زارم اینچنین، خندی و سخرای دگر ***
ای عشق شهر آشوب من، سنگی بزن بر موی من /
چون خون رود از دیده ام، نوشم دواهای دگر ***
این جام زهرآگین تو، نوشم چو فرمانم دهی /
با غم هماغوشم کنی، مرگم دهی جای دگر ***
این قلب چاکم را ببین، خون در دلم جوش آمده /
خون کرده ای قلب مرا، کردی چو رسوای دگر ***
گفتی که : "می بینی که شب، بشکسته قامت می رود" /
امروز من شب کردی و، شب شد چو یلدای دگر ***
گر شادی قلبت صنم، در ماتم و اندوه ماست /
زین بیشتر غسلم بده، در اشک و غم های دگر ***
پرسد ((ترانه)) از دلت، شادی تو مرگ من است؟ /
پس مرگ زود از در بیا، چون نیست یارای دگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر