۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

کامران زارعی نیا (ترانه) : ((هم آغوشی))


سرگردانی های ِ مرا تنها باد می فهمد ؛
و گرمای ِ عشقم را گم شده ای در بهمن ،
عطش ِ شوق ِ هم آغوشی با تو را ؛
مسافری تشنه در کویر حس می کند ،
احساس ِ بودن ،
زیستن ،
احساس را هم احساس نمی کنم .
حسّ ِ بودن ِ با تو چون غریق ِ کشتی شکسته ای ست ؛
در میان ِ دریا ،
هنگامی که تخته پاره ای می یابد ؛
و تشنه ای در کویر ؛
هنگامی که قطره ای آب می بیند ،
نبض ِ هستی ؛
ضربان قلب ام را ،
زن ِ بارداری که تپش قلب ِ جنین اش را حس می کند ؛
می فهمد ،
هم چو خواب گردی ،
در گرگ و میش ِ خواب و بیداری ،
در محیطی سیال ،
غوطه ور در فضایی رخوت انگیز ،
نفس ام مانند ِ هلال ِ آخر ِ ماه ؛
پا به پای ِ رفتن و ماندن ،
در سینه حبس شده است .
مرواریدهای گلوبند ِ ماه را می شمارم ؛
و با حلقه های گیسوی ات قیاس می کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر